سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوروز در ایران باستان

 
 نوروز در ایران ِ باستان
  
 
شیخ صدوق (م381ق) در «کتاب من لایحضره الفقیه» آورده است:
براى على(ع) هدیه نوروز آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: اى امیرمؤمنان! امروز,
نوروز است. فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازید!

همو نقل مى کند:
روایت شده است که على(ع) فرمود: هر روزِ ما نوروز است.

نعمان بن محمد تمیمى (م 363ق ) در کتاب «دعائم الاسلام» روایت مى کند:
براى على(ع) فالوده هدیه آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند امروز, نوروز است.
فرمود: اگر مى توانید, هر روز را نوروز سازید [یعنى به خاطر خداوند, به یکدیگر هدیه
بدهید و به دیدار یکدیگر بروید].

از آنچه در فضلیت نوروزْ روایت شده و گفته ما را تأیید مى کند, حدیثى است که علامه
سید بهاءالدین على بن عبد الحمید، با سند خود از مُعلّى بن خُنیس نقل کرده است
که: روز نوروز, همان روز است که پیامبر(ص) در غدیرخم براى امیرالمؤمنین(ع) بیعت
گرفت و مسلمانان به ولایت وى اقرار کردند. خوشا به حال آنان که به این بیعت, استوار
ماندند و واى بر آنان که آن را شکستند. و این, همان روزى است که پیامبر(ص) على
(ع) را به منطقه جنّیان روانه ساخت و از آنان عهد و پیمان گرفت. و همان روز است که
على(ع) بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. و همان روز
است که قائم ما و صاحبان حکومت, ظهور مى کنند و خداوند, او را بر دجّالْ پیروز
مى گرداند و دجّال را در زباله دان کوفه به دار مى آویزد. ما در هر نوروز, امید فرج داریم;
چرا که نوروز, از ایّام ماست که پارسیانْ آن را پاس داشتند و شما آن را تباه نمودید.

همچنین پیامبرى از پیامبران بنى اسرائیل, از خداوند خواست که گروهى چند هزار
نفره را که از بیم مرگ, دیار خویش را ترک گفتند و گرفتار مرگ شدند, زنده سازد.
خداوند, بر آن پیامبر, وحى فرستاد که بر محل گورستان آنان آب بپاشد. پیامبر در
روز نوروز, چنین کرد. سپس زنده شدند و تعدادشان سى هزار نفر بود. از همین روز,
پاشیدن آب در نوروز, سنّتى دیرینه شد که سبب آن را جز آنان که دانشى پایدار
دارند, ندانند و همان, آغاز سال پارسیان است.
معلّى گوید: امام صادق(ع) این سخنان را بر من املا کرد و من نوشتم.

مُعلّى پسر خُنَیس گوید: در روز نوروز, بر امام صادق(ع) وارد شدم. فرمود: «آیا این
روز را مى شناسى؟». گفتم: قربانت گردم! این روز را فارسیانْ گرامى مى دارند و
به یکدیگر هدیه مى دهند. فرمود: «سوگند به خانه کعبه که این, رمزى دیرینه دارد
و برایت روشن مى سازم تا آگاه گردى». گفتم: سرورم !آموختن این امر از شما
برایم بهتر از آن است که مردگان زنده شوند و دشمنانم بمیرند.
آن گاه فرمود: «اى معلّى! روز نوروز, همان روز است که خداوند از بندگان پیمان گرفت
او را بپرستند و به او شرک نورزند, به پیامبران و حجت هایش بگروند و به امامان
ایمان آورند. این همان روز است که خورشید طلوع کرد, بادها وزیدن گرفت و گل هاى
زمین روییدند. این همان روزى است که کشتى نوح(ع) بر ساحل جودى آرامش یافت
و همان روزى است که خداوند, گروهى چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانه ها
بیرون رفته بودند زنده ساخت, پس از آن که آنان را میرانده بود. این, روز فرود جبرئیل
بر پیامبر اسلام است و روزى است که پیامبر(ص) امام على(ع) بر دوش گرفت تا بت
- هاى قریش را در مسجد الحرام شکست و در همین روز, ابراهیم, بت ها را
شکست. این همان روزى است که پیامبر به یارانش دستور داد با على(ع) بیعت
کنند و در همین روز, على را براى بیعت گرفتن از جنیان فرستاد. در همین روز,
دومین بیعت با امیرالمؤمنین انجام شد. در همین روز بر نهروانیان پیروز شد و
ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. در این روز, قائم ما و صاحبان حکومتْ قیام
کنند و در همین روز, قائم ما بر دجّال پیروز گردد و او را در زباله دان کوفه به دار آویزد.
در هر روز نوروزى, ما آرزوى فرج داریم; چرا که آن از روزهاى ما و شیعیان ماست.
فارسیان, آن را گرامى داشتند و شما آن را ضایع کردید.»
و فرمود: یکى از پیامبران بنى اسرائیل از خداوند پرسید چگونه مردمانى را که خارج
شدند, زنده مى کند. خداوند بدو وحى کرد که در نوروز, آب بر قبر آنان بپاشد و آن,
اولین روز سال فارسیان است و آنها زنده شدند, در حالى که سى هزار نفر بودند.
از همین جا پاشیدن آب در نوروز, سنّت شده است.
گفتم: آیا نام هاى روزهاى فارسى را به من تعلیم نمى دهى؟ فرمود: اى معلّى!
اینها روزهایى کهن از ماه هایى کهن است. هر ماه, سى روز است, بدون کم و
کاست….
گفتنى است ابن فهد نیز بخشى از این روایت را پیش از علاّمه مجلسى در کتاب
«المهذّب البارع» آورده است.

مُحدث نورى (م1320ق) در «مستدرک الوسائل» به نقل از کتاب حسین بن همدان
آورده است: مفضّل, فرزند عمر از امام صادق(ع) نقل مى کند که:… خداوند بر حزقیلْ
وحى فرستاد که: «این روز, روزى گرامى و بلند مرتبه نزد من است. با خود عهد
کرده ام هر مؤمنى در این روز از من حاجتى بخواهد آن را برآورده سازم و آن روز,
نوروز است».

احادیث اهل سنت:
بخارى (194ـ256ق) در «التاریخ الکبیر» چنین روایت مى کند:
سعر تمیمى گوید: براى على(ع) فالوده آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: امروز
نوروز است. فرمود: هر روز را نوروز کنید!

اسماعیل بن حمّاد, گوید: من فرزند حمّاد, پسر ابو حنیفه, پسر نعمان بن مرزبان
هستم از ایرانیان آزاده. هیچ گاه در میان ما بردگى نبود. پدرم در سال هشتاد قمرى
به دنیا آمد. جدّم نزد على بن ابى طالب رفت و فرزند خُردسالش را به همراه داشت.
على(ع) براى او و فرزندانش دعا کرد و ما امیدواریم دعاى او در حقّ ما به اجابت رسد.
نعمان بن مرزبان, کسى است که در روز نوروز براى على(ع) فالوده برد. على(ع)
فرمود: «هر روز را نوروز سازید!». برخى گفته اند روز مهرگان بود و على(ع) فرمود: هر
روز را مهرگان کنید!

بیرونى (م440ق) در «الآثار الباقیة» آورده است:
آورده اند که در نوروز, جامى سیمین, پر از حلوا, براى پیغمبر(ص) هدیه آوردند. آن
حضرت پرسید: «این چیست؟». گفتند: امروز, روز نوروز است. پرسید: «نوروز
چیست؟» گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: «آرى در این روز بود که خداوند,
عسکره را زنده کرد». پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: «عسکره, هزاران مردمى
بودند که از ترس مرگ, ترک دیار کرده, سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان فرمود:
"بمیرید" پس مردند. پس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که بر آنان ببارند. از این
روست که سنّت آب پاشیدن [در نوروز], رواج یافته است». آن گاه از حلوا تناول کرد و
جام را میان اصحابْ قسمت کرد و فرمود: کاش هر روز براى ما نوروز بود!

فیروز آبادى (729ـ817ق) در «القاموس» آورده است:
مقدارى حلوا براى على(ع) آوردند. پرسید که چیست. گفتند: براى نوروز است. فرمود:
هر روز ما نوروز است.و در مهرگان گفت: هر روز را براى ما مهرگان کنید!

آورده اند که منصور به امام کاظم(ع) پیشنهاد کرد که نوروز را براى تبریک و شاد باش
و گرفتن هدایا جلوس کنند.حضرت کاظم در جواب فرمود: من در میان روایت هاى
جدّم رسول خدا(ص) جستجو کردم و تأییدى براى این عید نیافتم. همانا این سنّت
فارسیان است که اسلام, آن را نابود ساخته است و پناه مى برم به خدا که آنچه را
اسلامْ نابود ساخته, زنده بدارم.منصور گفت: «این کار را جهت اداره نظامیان انجام
مى دهیم و شما را به خداوند سوگند مى دهم که جلوس داشته باشید». آن گاه
حضرت پذیرفت و فرمانروایان و لشکریان, براى تبریک آمدند و هدایایى با خود آوردند.
خدمتگزار منصور, بالاى سر حضرت ایستاده بود و هدایا را مى شمرد. آخرین نفر,
مردى کهن سال بود. به امام کاظم(ع) گفت: «اى فرزند دختر پیامبر خدا! من مردى
تهى دستم و مالى ندارم تا هدیه دهم; ولى چند بیت شعر که جدّ من درباره جدّتان
حسین(ع) سروده, به شما هدیه مى کنم…».حضرت فرمود: «هدیه ات را پذیرفتم.
بنشین. خداوند به تو برکت دهد!». آن گاه حضرت, سر بلند کرد و به خدمتگزار منصور
گفت که نزد منصور روانه شود و این هدایا را برایش بازگو کند. خدمتگزار رفت و
باز گشت و گفت منصور گفته است: «این هدایا از آنِ شماست. هر چه مى خواهید
با آنها انجام دهید». امام کاظم(ع) هم به پیرمرد فرمود: «این اموال را به عنوان هدیه
براى خودت بردار».


‹‹مـــر جــع :WWW.HADITH.NET ››