سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر درباره ی حضرت زینب ( تا به دیدار دگر ، تا اربعین )2

 ناگهان سرتاسرش آتش گرفت

 اشک در چشم ترش آتش گرفت

 زانوانش ناتوان ، خم شد ، نشست

 پایه هاى آسمان گویى شکست

 بر زمین دستى و دستى بر کمر

 پا شد از نو ، زینب خونین جگر

 بر گل روى برادر رو نمود

 گریه بر آن چشم و آن ابرو نمود

 به شکوه گیسوانت یا حسین !

 به دو قوس ابروانت یا حسین !

 جان صد زینب به قربان سرت

 یک تقاضا دارد از تو خواهرت

 مادر ما، دختر ختم رسل

 آن که پر پر شد به تیغ غم چو گل

 چند دفعه لحظه هاى آخرش

 گفت با این دختر غم پرورش

 زینب من ! در زمین کربلا

 مى شود سر از حسین من جدا

 پیش از آن که وقت را از کف دهى

 بر گل افتد قد آن سرو سهى

 دست بگشا و گلویش را ببوس

 آن گلوى غنچه بویش را ببوس

 جان صد زینب به قربان سرت

 یک تقاضا دارد از تو خواهرت

 خم بشو، قدرى الف را دال کن

 زینبت را غرق عشق و حال کن
اى به قربان قد و بالاى تو

 خواهر محنت کش تنهاى تو

 خم بشو، قربان عطر و رنگ و روت

 تا ببوسم غنچه ناز گلوت

 شد پیاده از فراز قاچ زین

 تکسوار عاشقى ، سلطان دین

 خم شد و بازوى خواهر را گرفت

 خواهر غمدیده را در برگرفت